نـــه نمیــــدانــــی!
هیـــــچ کـــس نمـی دانــــد
پشتــــــــ ایـن چهــــره ی آرام،
در دلــــــــــم چــه مـی گـذرد!
نـــه نمیــــدانــــی!
هیـــــچ کـــس نمـی دانــــد
ایـــن آرامــش ظــاهــر و ایــن دل نــا آرام
چقــــدر خستـــــــهام میـــکنــد!
گاهـــی
هَر اَز گاهـــی
فانـــوس یادَت را
میان ایـن کوچه ها بـی چراغ و بـی چلچلـه، روشَـن کنَم
خیالـت راحـَــت! مَـن هَمان منـــَــم؛
هَنوز هَم دَر این شَبهای بـی خواب و بـی خاطـــِره
میان این کوچـه های تاریک پَرسـه میزَنـَم
اَما بـه هیچ سِتارهی دیگـَری سَلام نَخواهــَـم کَرد…
خیالَت راحَت !

زنگ انشا , بعد از عید:
تعطیلات خود را چگونه گذرانده اید؟
.
.
.
به نام خدا ،
بی او ، با سیگار ، پایان
وقتی که او را شبیه همه می بینی؛ تنها هستی!

سکوت علامت چیست
نمیدانم علامت رضایت است
یا
همان جواب ابلهان خاموشی است
معنی جدیدی به سکوت داده ای
سکوتت را میفهمم
یعنی انتظار

شــــــــــادی ام
دیــــــــدن رویــــــــت بـــــود
نه نوشــــــــته ای کـــــــه فریـبـــــــم بدهـــــــد
مــــــن انســـــــــان نخستیــــــــن نیستــــــــم
کـــــــــه وجـــــــــودم
تشــــــــنه کــــــلام باشــــــــد...
پشت سرم زیاد حرف میزنند.....!
اشــــــــــکال نـــــــــداره ســــــــــگی که منــــــــــو نمیشـــــــــــــناســــــــــه زیــــــــــــــــــــاد واق واق میــــــــــکنـــــــــه

فقـــط تـــو را نـــــــــــــدارم …

عزیز بودن آدمها به این نیست که وقتی می بینیشون
چقدر از دیدنشون خوشحال میشی ؛
به اینه که وقتی نمی بینیشون چقدر دلت براشون تنگ میشه !

.

همه شب تا به سحرگاه دعا*
درس آزادگی و مهر و وفا*
وصف روی گل زیبای تو را*
خنجر خود به گلوگاه نگاه*
قد رعنای تو از این درگاه*
به یتیمان زر و مال و به فقیران بز و میش*
صد دعا از دل مجروح پریشان احوال*
کاکل مشک فشان با وزش باد شمال*
نام عاشق کشی و شیوه آشوب احوال
.دیـوآنـﮧ ےِ روزْهآیـے هَسْتـ ـَم
کـﮧ مِهـربآטּ میشَوے . . .
حَتـّے اَگـ َـرْ نَـدآنمْ چـرآ . .
دلـم مـی خـواد بـدانم
چـه حالی داری
وقـتـی کـه این هـمـه
"دوسـتـت دارَم " ؟
بزرگي را گفتم زندگي چند بخش است ؟
گفت دو بخش : كودكي و پيري......
گفتم پس جواني چه شد ...
گفت با عشق ساخت ، با بي وفايي سوخت ، با جدايي مرد
تنهایی مال آدمای پاکه
وگرنه هرزه ها که تنها نمیمونن؟؟؟
هستند کسایی که از شدت دلتنگی به کما رفته اند !
حرف میزنند
راه میروند
نفس میکشند
اما چیزی حس نمیکنند !
هیچ چیز
فقط فکر...و فکر میکنند
امروز هم گذشت و نیامدی
ناشکر نیستم فردا هم روز خداست
اونی که اگه صد دفعه هم ناراحتش کنی ...
هربار میگه این دفعه آخریه که میبخشمت ...
و بازم با اخم میاد تو بغلت ...
ولی...وقتی یه پسر بخاطر یه دختر اشک بریزه ،
یعنی دیگه هیچوقت نمیتونه کسیو مثل اون دوست داشته باشه ....
چــرا آدمـــا نمیـــدونن بعضــــــــی
وقتهــــا خـــــداحافـــــظ یعنـــــــی :
" نــــذار برم "
یعنـــــــی بــرم گــــردون
سفــــت بغلـــــم کـــن
ســـــرمو بچـــــسبـــون به سینــــه ت و
بگــــــو :
"خدافــــظ و زهــــر مـــار"
بیخــــــود کــــردی میگی خدافـــــظ
مگـــــه میـــذارم بــــری؟!!
مــــــگه الکیــــــــه!!!!"
چــــــــرا نمیـــــفهمـــــن نمیخــــــــوای بری؟!!!
چـــــــــرا میـــــــذارن بــــری...؟!
کبریتهای سوخته هم روزی درختان شادابی بودند,مانند
ما که روزگاری میخندیدیم قبل از انکه عشق روشنمان کند.
بـے قـ ـرارم امشـ♥ـ ـب…
دلـ ـم آغـ♥ـوشـ ـت را مـےخـ ـواهد
تـ ـا در آن آرام و رام
گـ ـوش کنـ ـم به صـ ـداےقـ♥ـلـ ـبت
و زنـ ـدگے کنـ ـم
در هـ ـواے نفـ ـ♥ـس هـ ـایـ ـت
و عـ ـاشـ ـق تـ ـر شـ ـوم
و نـ ـفس هـ ـایـ ـم بـ ـه شـ ـمــ♥ ـاره بیـ ـفتنـد
و بےقـ ـرار تـ ـر شـ ـوم…
دلـ ـم مےخـ ـواهد بـ ـا ز تـ ـ♥ـو باشے
دلش بغل می خواست


.
.
.
.
.
.
ﺭﯾﺴﮑﺶ ﺑﺎﻻﺍﺍﺍﺍﺳـﺖ

ﮐﻼً ﺑﺎﺗﺮﯾﺸﻮ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﺭﻡ ﻣﯿﺰﺍﺭﻡ ﺗﻮ ﺟﻮﺭﺍﺑـَـﻢ


چگونه دست دلـــ❤ــــم را بگیرم و در كنار
دلتنگیــــــ✖ـــهایم قدم بزنم
در این خیابان
كه پر از چراغ و چشمك ماشینهاستــــــ
نه آقایان ... :
مسیر من با شما یكے نیستــــــ
از سرعت خود نكاهید
من آداب دلبـــــــ✖ــــرے را نمی دانم
من ماه تومیشوم
تومهتاب من باش
که ماه بی مهتاب زیبا نیست
برهنه ات میکنند تا بهتر شکسته شوی
نترس گردوی کوچک آنچه سیاه میشود
دست آنهاست نه روی تو

تقصیر ما آدم ها نیست که سر حرفمان نمیمانیم
ما در زمینی زندگی میکنیم که ....
خودش روزی یک بار خودش را دور میزند